به گزارش مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- «تضعیف» از طریق گرفتن مولفههای قدرت، جزو راهبردهای ثابتی است که، کشورها برای مهار رقبا، به آن متوسل میشوند. در دنیای «سیاستِ منهای اخلاق» هم، چون هدف، «وسیله» را توجیه میکند، محدودیتی برای رسیدن به این هدف تعریف نمیشود. این وسیله، یکجا میتواند، حمله نظامی باشد، یک جا کودتا باشد، یک جا خلق داعش باشد، یک جا هم ترور و تحریم یا حتی... مذاکره! باشد. بسته به اینکه شرایط کشورِ هدف چگونه است، از بین این ابزار، یکی انتخاب میشود. اگرچه، بسته به میزان توان و قدرت حریف ممکن است این ابزار و وسایل به طور ترکیبی و توأمان هم مورد استفاده قرار بگیرد.
۲- در طول ۴۲ سالی که از وقوع انقلاب اسلامی ایران گذشته (و روز چهارشنبه گذشته چهل و سومین سالگرد آن را جشن گرفتیم)، دشمن از وسایل و ابزارهای متعددی به اشکال گوناگون بهره برده که هدف همه آنها یک چیز بوده: «تضعیف جمهوری اسلامی ایران». از تلاش برای راهاندازی کودتای نظامی در همان سالهای نخستین وقوع انقلاب تا تحمیل ۸ سال جنگ و تحریمهای ناجوانمردانهای که شاید تاکنون علیه هیچ کشوری وضع نشدهاند.
راهاندازی غائله داعش، تهاجم فرهنگی و رسانهای و این اواخر ترکیبی از همه اینها با هم، بهاضافه «مذاکره» در دستور کار دشمن قرار داشته است. اما جالب اینجاست که، هرچه بر طول عمر انقلاب اسلامی اضافه شده، بر قدرت و نفوذ و محبوبیت آن در منطقه نیز اضافه شده و بالطبع، ابزارهایی هم که علیه آن به کار رفته، ناجوانمردانهتر، پیچیدهتر، ترکیبیتر و بیشتر شده است. این یک منطق ساده در جنگ است که، «هرچه حریف قدرتمندتر، میزان فشارها و ابزارها برای تضعیف آن، بیشتر و سنگینتر». این هم یعنی، در طول این ۴۲ سال و ۳ روز، روز به روز بر قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران اضافه شده است! که اگر نشده بود، برای مهارش با این حجم و تنوع، ورود نمیکردند.
۳- به جرئت میتوان گفت، با ورود به چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب، ابزارهای دشمن برای ضربه زدن به ایران «ته» کشیده و تیغِ بُرندهترین ابزار دشمن یعنی تحریم اقتصادی نیز «کند» شده است. در این بین فقط یک ابزار باقی مانده بود که آن هم در این ۷ سال و نیم گذشته، تِست شد و نتیجه آن را همه دیدیم. گاهی ضربهای که ابزار «فریب» به کسی وارد میکند، میتواند سنگینتر از هر ضربهای باشد. «مذاکره» هستهای، ابزار فریب بود.
دلیل روشن این ادعا این است که، ابزاری که قرار بود تحریمها را بردارد و به اقتصاد کشور رونق دهد، بر تحریمها افزود و رونق را از اقتصاد گرفت! مذاکره ابزار بدی نیست به شرط آنکه، چَم و خم آن را بدانیم. اینکه زبان انگلیسیمان خوب باشد و حین مذاکره لبخند بزنیم که کافی نیست! یک کشور زمانی ضربه میخورد که، تنها و تنها راه عبور از مشکلات را «مذاکره» جار بزند و از قضا در این زمینه نیز کارآمدی لازم را نداشته باشد. وقتی میگوییم، پس از برجام، آمریکا بیش از ۱۵۰۰ تحریم علیه کشور وضع کرده یعنی، دولتی که با هدف اعلامیِ «لغو تحریمها» از طریق «مذاکره» روی کار آمده، یا مذاکره کردن بلد نیست یا روش باید از «لغو» تحریمها به سمت «بیاثر کردن» تحریمها، تغییر کند.
۴- از وقتی دونالد ترامپ در انتخابات شکست خورده و جو بایدنِ دموکرات بر سر کار آمده، شاید روزی نبوده برخی از مسئولین کشورمان، درباره مذاکره مجدد، به حریف پالس نفرستاده باشند. گاهی تعداد این پالسها در حد منزجرکننده ای، افزایش مییابد. چنین موضعگیریهایی در شرایطی که تیغ تحریم دشمن کند شده، هم مخرب است هم عجیب؛ اصرار بر تکرار راهی که نتیجهاش شده «وضع موجود»! واقعا عجیب نیست؟!
۵- اصلا آیا در این چندماه باقیمانده تا انتخابات خردادماه، مذاکره ممکن است؟ قطعا «خیر». پس دلیل این همه اصرار و این همه پالس شبانهروزی برای مذاکره چیست؟ ما فکر میکنیم پاسخ دقیقا در همین «ممکن نبودن» است. پیش از این هم گفتیم، برخی از این طیفِ مدعیِ اصلاحات و اعتدال، مجبورند مسیر و راهی را نشان دهند که پا گذاشتن در آن ممکن نباشد. این طیف با کارنامهای که از خود بر جای گذاشتهاند، هیچ محبوبیتی بین مردم ندارند و عملا خود را «حذفشده» میدانند. جریانی که محبوبیتش بر اساس برخی نظرسنجیها زیر ۷ درصد است، برای حذف نشدن باید راهکاری را معرفی کند که، هم «ممنوع» باشد هم «ناممکن» تا فردا بگوید، «رفتیم مشکلات را حل کنیم اما نگذاشتند»!
۶- جو بایدن رئیسجمهور آمریکا از وقتی قدرت را در اختیار گرفته، شاید یک بار شاید هم دو بار نام ایران را بر زبان رانده آن هم نه درباره مذاکره با ایران یا برجام. علت این مسئله نیز بیش از هر چیز، به بحرانهای عجیب و غریب حاکم بر کشورش باز میگردد که خود او بارها بر وجودشان تاکید کرده و گفته به این زودیها از آن خلاص نخواهند شد. برخی از این بحرانها حاصل حکومت چهارساله ترامپ هستند، برخی تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شیوع کرونا. برخی نیز دلایل دیگری دارند. این بحرانها محدود به مسائل داخلی آمریکا هم نیستند و طیف وسیعی از مسائل حوزه سیاست خارجی را شامل میشوند. سایر دولتمردان این کشور نیز هر جا موضعی درباره ایران گرفتهاند، با مواضع ضدایرانی ترامپ تفاوتی نداشته است. این تازهترین موضعگیری دولت بایدن درباره ایران از زبان سخنگوی وزارت خارجه آمریکاست که همین چهارشنبهای که گذشت رسانهای شد: «از مجموعهای از ابزارها در جهت جلوگیری از پیشرفت برنامه موشکی ایران استفاده میکنیم. ما کشورهای دیگر را برای برداشتن گامهایی در جهت مقابله با این فعالیتها ملزم کرده و نهادهایی که از برنامه موشکی ایران حمایت میکنند را تحریم میکنیم... هدف ما فقط بازگرداندن ایران به رعایت کامل برجام نیست، بلکه میخواهیم از برجام به عنوان سکویی برای توافقهای متعاقب استفاده کنیم». با توجه به این موضعگیری رسمی دولت بایدن، شما بفرمایید، هدف دولت بایدن درباره ایران با هدف دولت ترامپ، چه فرقی دارد؟!
۷- روز ۲۲ بهمنماه رئیسجمهور محترم، گفت به مذاکره افتخار میکند، مذاکره جزو لوازم حکمرانی مدرن است. او دوران ریاستجمهوریاش را هم به چند بخش تقسیم کرد و به کارنامه خود نمره قبولی داد. در عین حال در حالی که پالس مذاکره مجدد میفرستاد، از مردم به خاطر فشارهایی که در این سالها متحمل شدهاند، طلب بخشش کرد اما از آنها یک عذرخواهی کوچک هم نکرد. واکنش او به آمدن بایدن هم این طور بود: «دوران جنگ اقتصادی تمام شده است». این اظهارات را بگذارید کنار اظهارات جدید «مد پرایس»، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که بالا به آن اشاره شد؛ و مقایسهای کنید. آیا آمریکاییها میگویند، جنگ اقتصادی علیه ایران را تمام کردهاند؟ اگر این جنگ تمام شده، پس تحریمها نیز باید برداشته شده باشند! آیا تحریمهای آمریکا با آمدن بایدن، برداشته شده است؟ اصلا اگر تحریمها برداشته شده، چرا این همه پالس مذاکره میفرستید و چه نیازی به مذاکره است؟! این همه تناقض در یکی دو جمله؟! اگر راهبردی که در این مدت به کار گرفته شد (آن هم به شکل غلط) موثر بود، دیگر نه نیازی به این همه تناقضگویی بود، نه نیازی به طلب عفو و حتی عذرخواهی که باید میشد اما نشد!